آناهید جونمآناهید جونم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

آناهید ... ایزدبانوی آبها

بستری کردن آناهید برای عمل در بیمارستان بهمن (بخش اول)

روز شنبه 29 تیر 92 یکی از بدترین و سخت ترین روزهای زندگی من بود ساعت 2 بعد از ظهر آناهید رو بردیم بیمارستان و کارهای پذیرش رو انجام دادیم و رفتیم بخش کودکان ... اتاقهای بخش کودکان خصوصی نداشت و توی اتاق آناهید پسر یکی از کارکنان بیمارستان بستری بود که بینی اش تو تصادف شکسته بود و بعد از ظهر مرخص شد و کسی دیگه تو اتاق آناهید نیومد و عملا اتاق آناهید شد خصوصی ... آناهید هم لباسهای بیمارستان رو پوشید و خیلی بانمک شده بود      ما تا بعد از ظهر با مامانی و بابا تو بیمارستان بودیم و هنوز کاری انجام نداده بودند و من مدام تو این فکر بودم که چرا باید یه روز زودتر میومدیم که بعد علتش رو فهمیدم ... عصر که شد گفتند باید آناهید...
1 آذر 1392

افطاری خونه مامان جون پنجشنبه 27/4/92

مامان جون هر سال به یه بهانه افطاری میداد و امسال تقریبا از دادن افطاری منصرف شده بود چون واقعا خسته میشد ولی با این جریانی که برای آناهید پیش اومد مامان جون بازم نذر کرد که برای آناهید افطاری بده و من و آناهید و مامانی رفتیم خونه مامان جون و دستش واقعا درد نکنه خیلی سنگ تموم گذاشته بود و من یاد افطاری پارسال افتادم که آناهید کوچولو بود و هنوز کولیک ها و دل درد های بعد از ظهرش بود و موقع افطاری تو اونهمه سر و صدا و شلوغی تو پشه بندش توی اتاق خوابیده بود ... چقدر زود میگذره واقعا ... ... البته در این میان روز چهارشنبه 26 تیر 92 هم آناهید رو بردم مرکز بهداشت سمنگان واسه تست بینایی سنجی که خدا رو شکر موردی نبود .... آن...
1 آذر 1392
1